مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

عشق من و بابایی

انچه گذشت

سلام عزيزاي دلم. مامان قوبون تك تكتون ببخشيد دير اومدم بنويسم. ياسمين خوشگلم عشق مامان همه كسم ١٤ ماهگيت مبارك.وزنت ١٠.٥ قدت ٨٠. مامانم يك و نيم ماه اخير خيلي سختي كشيديم من و تو. با اون دل كوچولوت چقدر ناراحتي و غصه تحمل كردي. مامانم يكي از روزهاي ماه بهمن ٩٩ يه روز معمولي ماماني طبق معمول هميشه برا بابايي قهوه درست كرد تا از سركار بياد بخوره قهوه رو گذاشتم رو ميز اتفاقا بردم وسطتر كه بچه ها ميخورن به ميز و ميريزه. برگشتم ديدم يه هويج برداشتي داري ميخوري زود امدم از دستت گرفتم بردم بشورمش كه يهو صداي مهديارو شنيدم كه گفت مامان برگشتم جواب بدم ديدم قهوه رو ريختي روت.واي خدا. بدترين لحظه زندگيم. الان كه مينويسم اشكام بند نمياد. ١٠٠٠ بار از ...
28 اسفند 1399
1